رمان عشق سر راهي

نام : عشق سر راهي
نويسنده : asraid70 | A.Mohammadi|
ژانر : عاشقانه

خلاصه رمان:
اسرا دختري از جنس صبر … دختري که با هر ضربه از زندگي
قويتر ميشه و بيشتر لج ميکنه با خودش …کارن پسري از جنس غرور …
پسري که از سختي فقط اسمش رو شنيده و هميشه زندگي به کامش
بوده … بر اثر يه تصميم عجولانه اين دو مجبور به زندگي با هم ميشن …
يک زندگي پر از نفرت و يا شايد کمي هم عشق ..

به نام خدا
نه نميداني … هيچکس نميداند…
پشت اين چهره‌ي آرام … در دلم چه ميگذرد ؟
نه نميداني … هيچکس نميداند…
اين آرامش ظاهر و اين دل نا آرام …
چقدر خسته‌ام ميکند …
نگاهم روي هر سه سنگ قبر متوقف ميشه خيلي سريع خودم رو بهشون
ميرسونم و اول از همه کنار بابام زانو ميزنم با اينکه سه سال از اون
حادثه‌ي لعنتي ميگذره اما هنوز هم فکر ميکنم ممکنه يه خواب بلند باشه و
هر لحظه شايد از اين کابوس لعنتي رها بشم توي دلم گله‌ها دارم اما نبايد
به زبونم بيان نميخوام روحشون رو اذيت کنم دل از بابا ميکنم و ميرم پيش
مامانم سرم رو روي سنگ قبر ميزارم و يه دل سير بو ميکشم حس ميکنم
الان کنارمه شايد الان داره با لبخند بهم نگاه ميکنه بعد از چند لحظه ميرم
سراغ سنگ قبري که نسبتا کوچيکتر از اون دوتاست اينم سنگ قبر لاله‌ي
پرپر من … دستي روي سنگش ميکشم و با خودم زمزمه ميکنم
_ آبجي کوچولوي من چطوره ؟ بدون من خوش ميگذره بي‌معرفت ؟
لبخند کم‌جوني روي لبام ميشينه ، اگه الان خواهرم زنده بود
بعد از قطع کردن گوشي از اتاق بيرون رفتم که باز هم حرفاي نيش دار سيمين شروع شد
_ وقت خواب خانوم … مگه من کلفت توام پاشو بيا يه فکري به حال شام کن Name: Love the way
Author: asraid70 | A.Mohammadi |
Genre: Romance

Summary of the novel:
Daughter of prisoners wait ... Girls with every blow of life
Becomes stronger and more angry with herself ... Karen boy looks of pride ...
The boy who'd only heard of the hardships and live forever in Kamsh
... these two have been the result of a hasty decision to live together Mission ...
A life full of hate, and maybe a little love.

In the name of Allah
Not do not know ... nobody knows ...
Behind the calm face ... in my heart, what's going on?
Not do not know ... nobody knows ...
The apparent calm the troubled hearts ...
How tired is ...
Look at the three monuments stops them myself quickly
First of all there soon, and I bow my knees beside my father to the three years of that
Damn event goes on, but I still think it might be a long sleep and
Perhaps this damn nightmare every time I abandoned myself, my flocks, but should
I do not want to hurt Rvhshvn to express my tongue and walk up to my dad's heart
My head on my mother's grave stone and a heart of course I'll feel I'm odor
Maybe now he smiled at my side now looks at me a few moments after dying
Here's tombstone found that relatively smaller than those monuments twofold tulips
I'm double ... Manual on the stones and I whispered to myself
_ How's my little Bjy? Marefatless have fun without me?
Kmjvny smile sits on my lips, my sister if I was alive
After disconnecting the phone from the room went out again cause those words are sarcastic Simin began
_ Come bedtime, ma'am ... unless I'm washing a thought had dinner now