آیه های سبز

آيه هاي سبز مجموعه ای است از برخوردها و حکايات مرحوم استاد که در نوشته ها و گفته های او پراکنده بود و به همت جمعی از دوستان گردآوری شده است. اين ها واقعياتی است که در قالب حکايت و داستان بيان شده و نشانه هايی است از شکوفايی و رويش و رشد.
برخوردهای او يادآور اين کلام حضرت علی(ع) است در وصف پيامبر(ص) که می فرمود: «طبيب دوّار بطبّه»؛ طبيبی که منتظر نمی ماند تا به سراغش بيايند، بلکه او خود به سراغ بيماران می رفت؛ بيمارانی که خود و راه و مقصد را گم کرده بودند. و نگاه او به حوادث ياد آور اين روايت که: «ما من شیء تراه عينک الا و فيه موعظة»؛ هيچ چيز نيست که چشمان تو آن را ببيند مگر اين که در آن موعظه ای است. و به همين جهت هميشه می گفت:«در هر حادثه درسی است». او هر حادثه را آيه و نشانه ای می ديد و يادآور درسی. و سعی می کرد تا اين درس را در نوشته ها و گفته ها به ديگران منتقل کند.
... من جوانى را سراغ داشتم سخت وابسته ى لباس و قيافه اش بود، حتى وسواسى داشت كه پارچه اش از كجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان.
براى دوستى با او همين بس كه از لباسش و اتويش و قيافه اش تحسين كنى و يا از طرز تهيه ى آن بپرسى. او عاشق ظاهر سازى و سر و وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلى ها بريده بود تا اين كه عشقى بزرگ تر در دلش ريخت و با دخترى آشنا شد و با هم سفرى كردند و در راه تصادفى.
جوانك در آن لحظه ى بحرانى از رنج هاى خودش فارغ بود و خودش را فراموش كرده بود و به محبوبه اش مى انديشيد و سخت به او مشغول بود.
او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتى لباس هايش را پاره مى كرد و زخم ها را مى بست و راستى سرخوش بود كه خطرى پيش نيامده است.
هنگامى كه عشقى بزرگ تر دل را بگيرد، عشق هاى كوچك تر نردبان آن خواهند بود. Green verse collection of the late Professor encounters and anecdotes that were scattered in his writings and speeches and the efforts of a group of friends were gathered. These are facts that are presented in the form of anecdotes and stories and there are signs of blossoming and growing and growing.
 Conflict reminds him words of Imam Ali (AS) describing the Prophet (PBUH) who said: "Doctor rotary Btbh" Do not wait until the practitioner to come to him, but he went on to patients, patients themselves and route and destination were lost. And his view of events reminiscent of the narrative that: "We object I Trah glasses Ella and Fihe Preaching" nothing that your eyes see it unless it is preached. And, therefore, always said: "In each incident a lesson." He saw the incident as a sign and reminder of the lesson. And tried to take the course in the writings and sayings transferred to another.
... I know I'm young and hard-dependent clothes and his face, even his obsession Where is the fabric and Dvkhtsh the model of so-and-so.
 Suffice it to a friend with him who admire her dress and Atvysh and his face or ask how procurement. He loved pretense and was a regular situation that was truncated because of the very great love in his heart poured met this girl and together they journey in a random way.
 At that critical moment, regardless of the suffering of the lad, and he had forgotten himself and to thinking about his beloved and he worked hard.
 His favorite dressing easily torn his clothes, and the wound can be closed and indeed happy that the danger has not come yet.
 When the great love of her heart, love ladder would be smaller.